با خواهرم و خاله و مامان نشسته بودیم از حسنان و جمالات کودکی من تعریف میکردیم انقدر خندیدیم که روده تو دلمون نمونده بود
چکیده ایش رو اینجا میگم ولی مشغول الذمه ای که فکر کنی من دختر بی خیال و شلخته و لج لجویی بودم
از اونجایی که من آخرای سال به دنیا اومدم و شناسنامه ام رو شهریور گرفتن یکسال زودتر رفتم مدرسه جسته ریزه میزه هم باعث شد که کوچیکتر از همه باشم ولی با همه وجود وقتی رفتم پیش دبستانی بلد بودم کتابای اول دبستان خواهرم رو بخونم یکمی هم ریاضی بلد بودم
پیش دبستانی که بودم هروقت معلممون میگفت بیا و شعر بخون میرفتم میخوندم مادر زهرا از مشهد آمد …یا خیار خیار خیار چه هر دفعه که میگفت کی شعر میخونه من میگفتم من من من و اگه اسمم رو صدا نمیزد زار زار گریه روش بود من و دوستم که شناسنامه ام هم اسمش بود همیشه صندلیمون بین دوتا پسر بود یا یکیشون بین منو دوستم مینشت محمد پسر بور و بلوند کلاس و حسین پسر مشکی و سفیدی که خیلی شیطون و خوشکل کلاس و همیشه ایندوتا دعواشون بود که کدوم یکی وسط بشینه خیلی دوستِ پسر بچگی دلم براشون تنگ شده خیلی دلم میخواد بدنم در چه حالن
با پیش دبستانی منو خواهرم چهار سال توی یه مدرسه بودیم چهارسال خواهرم خون دل خورد هروقت از مدرسه بیرون میومدم خط وسط مقنعه ام طرفین گوشم بود تمام جیباو زیپای کیفم باز بود و همیشه خدا آخرین نفر از در مدرسه بیرون میومدم برعکس خواهرم که همیشه اولین نفر دم در مدرسه بود خوب من مدرسه رو دوست داشتم نشون به اون نشونی که روز اولی که زهره رفت مدرسه تو خونمون واویلا به پاشد که منم مانتو میخوام منم مقعنه میخوام تاکید میکنم «مق عنه» و میخواستم برم مدرسه خوب عادت نفر اخر تا سال اخر هنرستان همراهم موند. خدا میدونه چندتا پاک کن و مداد و تراش گم کردم بیشتر روزا وقتی تو راه مدرسه مامان و بابا برام یه چیزی میخریدن هر روز به محضی که از در مدرسه پامو بیرون میزاشتم مقعنه ام رو از سرم در میاوردم و مینداختم رو کوله ام و بازم خدا میدونه چندتا مقنعه از رو کیفم افتاد و باد برد و من سر به هوا نفهمیدم معلم اول دبستانم بهم میگفت خاله ریزه و وقتی مامانم بهش گفته بود که اگه آمادگیش رو نداره ببرمش سال دیگه بیارمش گفته بود نه چیکارش داری این اگه یه روز ازش درس نپرسم میشینه گریه میکنه و درسش بهتر از بقیه است یادمه روزی که رفتیم واسه خواهرم کیف بخریم یه کیف نسبتا بزرگ براش خردین خوب اون از من خیلی درشتر بود منم پامو کردم توی یه کفش که من عین همون کیف رو میخوام و مامان اینا برام خریدن. بند کیفه روی کوتاه ترین حالت بود و با همه وجود کیفه تا پشت زانوم میومد معلممون به مامان و بابا میگفت خودشم بزارین تو کیفه بیارید که صد البته جام میشد
مشق نوشتنم هیهات بود نمی نوشتم نمی نوشتم نمی نوشتم تا اخر شب بعد رو دفتر کتابام خوابم میبرد صبح زودتر بلند میشدم از اونطرف مامان واسم لقمه میگرفت واسه صبحونه از اون طرف مشق مینوشتم. خوب فرشته مهربون واسه ما مثل دختر خاله ام نمیومد مشقام رو بنویسه! حدودا دقیقه 92 میرسیدم مدرسه لازم و ضروریه که بگم تمام مدت زهره از دست من حرص میخورد و تمام طول مسیر و به جون من غر میزد و حرص میخورد
درس خوندنم هم رو هوا بود ریاضی رو میخوندم تمرین نمیکردم هنوز هم بعضی وقتا میخونمش از تاریخ واسه امتحان دادن خوشم نمیومد وقتی نمره ریاضیم 20 بود سرکلاس تاریخ اشک میریختم
وقتی قهر میکردم گردنم رو کج میکردم رو به بالا و به هیچکس نگاه نمیکردم به قول خودم خ.ر میشدم بعد یه دفعه خودم خوب میشدم
یه بار واسه عید توی یه شب بارونی رفتم کفش بخرم هرچی مامان اینا گفتن کفش پاشنه بلند نخر پامو کردم توی یه کفش که من کفش تاق تاقی میخوام و آخرش یه کفش تاق تاقی قرمز خریدم و از اونجایی که وقتی کفش رو خردیم پام خیس بود وقتی اومدم خونه کفشه تنگ بود ولی از ترسی که نبرن پسش بدن هیچی نگفتم تا وقتی که دوسه بار پوشیدمش و پام تاول زد بعد اشکم دراومد و دیگه نتونستم بپوشمش فقط گذاشتمش تو کمد و حسرتش رو خوردم
یه بار واسه عید کفش سفیدی خردیم که روش یه پاپیون بود و مال من کناره های پاپیونش سبز بود مال زهره قرمز یادمه تا شب عید هرشب میزاشتیمش بالای سرمون و بوش میکردیم یه بوی خواصی میداد هنوز هم هروقت با زهره گل بلندر درست میکنیم کلی فوم هارو به یاد اون کفشا بو میکنیم
یکی از چیزایی که باعث شد مامان و بابامو حرص بدم خریدن پونین پلاستیکی بود هرچی هم برام پوتینای خوشکل میخریدن میگفتم من پونتین پلاستیکی میخوام اگه گفتین واسه چی؟واسه اینکه وقتی تو کوچه آب میگرفت برم وسطشون و چلپ چلپ راه بندازم آخر هم برام یه پوتین پلاستیکی قرمز خریدن که خیلی دوستش داشتم ولی فقط شبا که کسی تو کوچه نبود میتونستم بپوشمش خوب خیلی زشت بود دیگه
یه سال ماه محرم موهامو کوتاه پسرونه کردم لباس سبز یقه انگلیسی که مامان برام دوخته بود رو پوشیدمو زنجیر به دست رفتم وسط هیئت و زنجیر زدم اصلاهم که قیافه ام تابلو نبود که دخترم
دیگه بسته هرچی اعتراف کردم میخواستم در مورد اتاق و اینا هم بگم دیدم به اندازه کافی آبروی خودمو بردم ولی حالا خیلی فرق کردم علی الحساب بسته خیلی طولانی شد ولی شما به بزرگواری خودتون ببخشید
حالا فهمیدین چه بچه جیگری بودم من
حالا اگه گفتید توی این عکس من کدومم؟(ایکن خودت کیفت نداری چرا فحش میدی؟)